پویش چی شد طلبه شدم؟
#معاونت_پژوهش_حوزه_علمیه_اهل_البیت_علیهم_السلام
#پویش_چرا_طلبه-شدم
ف.ا
به نام آنکه کلام را بر زبان جاری کرد.
چند روزی است که سوالی ذهنم را به خود مشغول کرده است.
چرا بعضی افراد سخنان نافذی دارند؟ کلامشان چنان تاثیر گذار است که بر جان شنونده می نشیند و وجودش را دگرگون می سازد!
این تاثیر کلام از کجا نشات می گیرد؟
خداوند انسان را با فطرتی پاک افرید.
برای هدایتش علاوه بر فطرت خدا جو، پیامبران و کتابهای اسمانی فرستاد، نعمت های اشکار و نهانش را به او ارزانی کرد تا در مسیرش گام بردارد و با او انس گیرد.قابل توجه است که اخرین پیامبر خود را نیز از بین انسانها برگزید، پس از ازمودنش در سختی ها او را امین ترین انسانها یافت.کلام خود را به صورت کتاب خواندنی بر پیامبرش نازل کرد تا راهگشای سعادت بندگانش باشد.تاثیر کلام چنان بود که دیری نگذشت ، انسانهایی که فطرت پاک خود را شناختند به او پیوستند،حقانیت کلام ،شیوایی بیان ،حسن خلق وصداقت گوینده و فطرت پاک و فعال شنونده زمینه پرورش پیروانی را فراهم ساخت که جان بر کف تا اخرین لحظه در کنارش ایستادند.
انجا که اراده در تقابل فطرت پاک و وسوسه شیطان پا به عرصه می گذارد برای خداوند رضایتی بیشتر از این نمی توان متصور شد که بنده اش از بین حق و باطل حق را برگزیند و روحش را که در خور بهشت است، به بهایی جز ان نفروشد.
حال سوال دیگری برایم ایجاد شد شیطان چگونه وسوسه کرد که گروهی از انسانها را تابع خود گردانید؟
ایا با زبانی خارج از فطرت انسان او را گمراه کرد؟پس اگر اینگونه بود انسان با فطرت پاک خود ان را تشخیص می داد!
وسوسه اش همانند سرابی است که گویی راه راست را نشان می دهد لیکن هنگامی که به ان نزدیک می شوی هیچ نمی یابی ! این چه کلامی است؟
کلامی از جنس فریب است.
این افراد چشمان خود را به ظاهر زیبا و تلالو جذاب دوخته اند که انها را به سمت خود می کشاند،هر چه می روند جز سراب نمی بینند. همین عامل گمراهی انهاست،چشمانی که به سراب دوخته شده نمی تواند ابرهای اسمان را ببیند.تنها طلب از خدای ابرها کافی است تا باران حقیقت را بر انها بباراند.
انگاه که انسان دل را از زنگار گناه زدود،کلام زیبای حق راشنید.در روحش موثر افتاد و دعایش مستجاب شد و حکمت در کلامش ظاهر گردید.
پس چه زیبا تاثیر پذیرفت و تاثیر گذاشت.
طلبه
❌طلبه نشوید
اگر می خواهید؛ سوار بر امواج جناج چپ یا راست، بتازید؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، سوار بر پورشه در خیابان ویراژ بدهید؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، رییس و کارمند بشوید؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، مردم دست شما را ببوسند؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، منبر و سخنرانی فرمالیته بکنید ؛طلبه نشوید.
اگر می خواهید،اَدا دربیاورید و نقش آدم های مومن را بازی کنید؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، مدرک بگیرید و حجت الاسلام دکتری صدایتان کنند ؛ طلبه نشوید.
اگر می خواهید، چین های عمامه را بشمارید؛ طلبه نشوید .
اگر می خواهید ، یک زندگی آرام و بی دردسر داشته باشید، طلبه نشوید .
? اما اگر …
اگر می خواهید، خودسازی کنید؛ طلبه بشوید.
اگر می خواهید عالم و اندیشمند بشوید؛ طلبه بشوید.
اگر می خواهید، رسالت شناس و قله پیما گردید؛ طلبه بشوید.
اگر می خواهید، قلب و مغزتان مثل چشمه بجوشد، طلبه بشوید.
اگر می خواهید، ارث پیامبر اعظم (ص) نصیبتان شود؛ طلبه بشوید.
اگر می خواهید، در لشکر حضرت ولی عصر (عج) پست و مقام بگیرید، طلبه شوید.
اگر می خواهید، گره از مشکلات مردم باز کنید؛ طلبه بشوید.
اگر می خواهید، انسانی را راه ببرید ، هدایت کنید، بیاموزید؛ طلبه بشوید .
اگر می خواهید، معراج معنویت داشته باشید؛ طلبه بشوید .
اگر می خواهید، دنیا را بتکانید؛ طلبه بشوید .
اگر می خواهید، در صحرای قیامت پرچمدار شوید؛ طلبه بشوید.
✍️ سید جواد محمدزاده
پذیرش حوزههای علمیه
داوطلبان میتوانند با مراجعه به سایت مرکز به آدرس www.whc.ir اطلاعات بیشتری را به دست بیاورند. یا با مراجعه به حوزه علمیه اهل البیت(ع) ملک شهر به آدرس: ملک شهر. خ شهید مطهری.کوچه مسجد اعظم. حوزه علمیه اهل البیت(ع) طبقه سوم میتوانید در جرگه یاران امام زمان(عج) قرار بگیرید. مهلت ثبت نام 30 اردیبهشت 1400
عید نوروز و خانه تکانی دل
ایام نوروز در راه است و همه ما در تدارک خانه تکانی، دور ریختن وسایل ممکنه و تغییر دکوراسیون .همه این کارها مربوط به دنیای بیرون است اما دنیای درون چه؟ آیا دل و روح ما به خانه تکانی نیاز ندارد؟ تغییر لازم ندارد؟
خانه ما با گرد و غبار و دود و خاک آلوده می شود و دل ما با گناه و معصیت و کمتر کسی پیدا می شود که در طول زندگی در برابر گناه و نافرمانی، مصونیت داشته باشد بلکه نوع افراد به عللی ، کم و بیش به گناه آلوده می شوند مصونیت و بیمه شدن افراد در برابر گناه و آلودگی به مقدار خویشتن داری آنان در برابر هوس بستگی دارد.
فریاد بی صدا
کم کم، بوی عید، از لابلای شاخه ها به مشام می رسد و خانه ها در انتظار خانه تکانی اند. فضای دم کرده ی بازارها و بازارچه ها، چانه زدن پی در پی، قهر و آشتی های مکرر و در نهایت، لبخندهای رضایت. پول های نو، خودروهای تمیز، صورت های گل انداخته، خانه های گم شده در عطر خوش گذرانی؛ تنها یک روی سکّه اند؛ سکّه ای به نام روزگار. امّا در آن روی همین سکّه، زندگی، با خواب های پریشانی همرنگ می شود؛ روز شب است و شب، برزخی تمام نما. عید یعنی: شرم آشکارای پدر، گریه های پنهان مادر و آرزوی شیرین دختر. هیچ واژه ای نمی تواند به تلخیِ قطره ی اشکی باشد که شب عید، از چشم دخترکی می افتد. هیچ شعری نمی تواند سوزناکیِ دست های خالی را به تصویر بکشد.
هیچ قلمی نمی تواند بازتاب پریشانی اهل درد باشد.
هیچ دوربینی نمی تواند به عمق آرزوی کودکی پی ببرد.
چقدر خوب است در این دریای بی کرانه ی زندگی نگاهمان به دست های غریقی باشد که «فریاد بی صدایش» ما را به خود می خواند!
چقدر خوب است به کفش های کهنه ای بیاندیشیم که در طول زمستان، زخم های دل را تحمل کرده است!
چقدر خوب است، به پیراهن هایی بیاندیشم که وصله هایشان، نمودار خط کشی های اجتماع است.