نشست صمیمی و به صورت پرسش و پاسخ با خانم حوا سُؤا از ره یافتگان به مذهب تشیع
جامعه المصطفی یک نهاد بین المللی زیر نظر نهاد رهبری است و دانشگاهی با رویکرد حوزه است.
در حال حاضر حدود 200 طلبه خانم از 11 ملیت در حال تحصیل می باشند. که بعد از اتمام تحصلیلات به کشور خود برمیگردند جهت تبلیغ دین مبین اسلام. هدف جامعه المصطفی این است که افرادی که در سراسر دنیا امکان فراگرفتن اسلام ناب محمدی را در کشور خود ندارند فراگیری علوم دینی را فراهم کرده است و این اتفاق نیکویی بود که بعد انقلاب صورت گرفت.
خانم حوا سُؤا : از کشور مالی با مذهب مالکی و دارای 24 سال هستم. در خانواده سنی متولد شدم و از بچگی انس زیادی با قرآن داشتم و یکی از تفریحات و لذت های زندگی ام تلاوت قرآن بوده و هست. پدرم ما را آزاد گذاشتند تا با تحقیق به هر مذهبی که میخواهیم گرایش پیدا کنیم و محدودیتی نداشتیم. در مورد شیعه مطالبی شنیدم و تصمیم گرفتم تحقیق کنم. با افرادی که تازه به تشیع مشرف شده بودند صحبت کردم اما قانع نشدم. و تصمیم گرفتم به ایران بیایم.
خانم حوا سؤا ابراز داشت: اساتید و اطرافیان میگفتند که شیعه خوب نیست و به ایران نرو. گفتم دلیل بیاورید. گفتند شیعه معتقد است که جبرائیل اشتباها مقام نبوت را به پیامبر دادند و باید به امام علی میدادند. گفتم باید بررسی کنم. بعد از تحقیق دیدم که اختلاف شیعه و سنی بر سر مساله امامت است. و دلیل اهل تسنن محکم نبود چرا کم بودن سن امام علی(ع) را مطرح کردند در حالی که در آیه 30 سوره مبارکه مریم آمده که حضرت عیسی در گهواره به مقام نبوت رسیدند. و اینکه به گفته عمر: “لولا علی لهلک عمر". دلیل دوم اینکه در منابع شیعی وسنی در نقل غدیر بسیار آمده است اما سنی ها تفسیر می کنند که پیامبر می خواستند دوستی و برادری خود را با علی(ع) مطرح کنند. اما همه میدانیم که ربط پیامبر(ص) با امام علی(ع) را همه می دانستند و لزومی نداشت که پیامبر(ص) این همه جمعیت را نگاه دارند تا این مورد را اعلام کنند!. لذا نصمیم گرفتم به ایران بیایم.
وی خاطر نشان کرد: از کشور مالی به ترکیه آمدم و چون فقط به دو زبان عربی و فرانسه مسلط بودم در فرودگاه گم شدم و نتوانستم هواپیما را پیدا کنم. ترسیدم و خواستم برگردم که یک مرد نزدیک آمد و با زبان قبیله ام با من صحبت کرد و بسیار تعجب کردم که ادامه داد کجا می خواهی بروی. توضیح دادم و او مرا راهنمایی کرد. که بعد از آمدنم به ایران و انسی که با امام زمان پیدا کردم احساس کردم آن مرد، نماینده امام زمان بوده است.
خانم حوا سؤا بیان داشت: در ایران من تفاوت وضو سنی و شیعی را دیدم و برخی اوقات می ترسیدم و وضو شیعی می گرفتم اما فکر کردم و از خدا خواستم راه روشن را به من نشان دهد. تا دلم قرص شود تا اینکه بعد از زیارت امام رضا و برگشت به اصفهان خواب دیدم که هواپیما در حال سقوط است و همه فرارا کردند و من تنها ماندم و بسیار ترسیدم و دبدم راهی باز شد و من خارج شدم و این نشانه ای بود برای من و به نتیجه رسیدم و به طور قطع تشیع را پذیرفتم.
وی گفت: الان به مدت یک سال و نیم در ایران هستم و بعد از چهار سال به کشورم بر می گردم تا خانواده و اطرافیان را با اهل بیت آشنا کنم. البته هنگام آمدن اساتید و دوستان با من قطع رابطه کردند و گفتند اگر شیعه شدی دیگر بر نگرد. اما من همه سختی ها را تحمل میکنم و با تحقیق بیشتر و خوب درس خواندن و با به دست آوردن دلایل قانع کننده به کشورم بر می گردم. و چون من به خاطر خودم شیعه شدم هیچ کسی نمی تواند مرا از عقیده ام بر گرداند.
عکسنوشته
دلنوشته شب قدر
میخواهم واژه ها را یکی پس از دیگری کنار هم بنشانم از قاف اولش گرفته تا “ر” به دنبال دالش؛ قدر…شب تقدیرها؛ شبی که قرآن با این عظمتش نازل گشت و با احیا و راز و نیاز در آن سرنوشت ها به سبک دیگری رقم خواهد خورد. در یکی از این سه شب مرد بزرگی به شهادت رسید. مردی که شبانه به در خانه فقرا میرفت و برایشان غذا میبرد. کسی که به هنگام ضربت، بچه های یتیم به صف کاسه شیر آوردند تا پدرشان برگردد. اولین مردی که با شجاعت و دلاوری به اسلام روی آوردو به پیامبرش لبیک گفت.
او را در سجده ی نمازش به شهادت رساندند. در هر جنگ با صلابت در کنار پیامبر شجاعانه جنگید حالا به دست منفور ترین افراد “ابن ملجم” جانماز زیبایش نقش خون میگیرد. مردی که بدون هیچ ترسی بر جای پیامبرش خوابید تا از گزند دشمنان در امان باشد و ذره ای در دلش ترس راه نداد. پدر نسل امامان و معصومین، همسر نمونه فاطمه زهرا. مردی که پس از شهادت همسرش درد هایش را به چاه میگفت. امام من ای کاش می توانستم اکنون در صحن و سرای نجف باشم. برای من بهشت یعنی نجف و کربلا. دلاور میدان، ای شه شاهان آن روز که برای نماز صبح گام برمیداشتی و با پای خودت به سمت تقدیر میرفتی میدانستی که رستگارمیشوی. محاسنت رنگ خون گرفت و محراب نمازت با خون مقدست آغشته و چه دل ها که با رفتنت خون شد. امام اولم با تمام وجود دوستت دارم … مرا دریاب!
#مسابقه
#دلنوشته_شب_قدر
#فاطمه_سادات_باطنی
#معاونت_پژوهش
یادداشت نویسی؛ شب قدر
یک شب،یک حکم، سه امضاء
امضای اول
لیله القدرخیرًمن الف شهر شبی که برابر با هزار ماه(هشتادوسه سال وچهارماه)؟؟!!!!در پرتو شب قدر می توان ارزش زمان را شناخت، راهی میانه و راحت برای رسیدن به پاداش واجری بزرگ!!. باحسابی سرانگشتی بگوییم که اگر در طول شبانه روز از این هشتاد واندی سال دعا کنیم و بعضی از دعاها مستجاب شود وبعضی به دلیلهای قطعی، رد شود؛ولی در یک شب که معادل آن هشتاد واندی سال است،راهی سریع و فرمولی آسان برای دستیابی به آرزو ودعاها می یابی.چقدر شیرین و دلچسب می شود حال دل انسانی که فقیر است ومستکین.خداوند مهربان این شب را آفرید تا جزا و اعمال خیر مومنانش را چندبرابر کند وجایگاهشان را به عرش علیین برساند. “وما ادراک ما لیله القدر”
امضای دوم
فزب ورب الکعبه(به پروردگارکعبه رستگارشدم) خط خونی که از فرق بهترین فرد عالم بر رستگاری که در بهترین شبهای دو عالم نصیبش شد.ندایی که از سجده گاه به عرش رسید و تشت رسوایی دشمنان اهل بیت را درماهی که خداوند میزبانش است، بر زمین کوبید.جایی که علی (ع)باشد نمی توان بر شیعه اش سخت گرفت وجایی که مولا باشد حکم رهایی را آسان می توان گرفت."سلامً هی حتی مطلع الفجر”
امضای سوم
امام عصر(عج) آنجا اشک می ریزد و آسایش شیعه اش را طلب می کند .آن آقایی که با خط نیکش ، حکم یک ساله را امضاءمی کند تا محبش تنهایی را حس نکند زیرا آن بزرگوار، در میان اهل دنیا، تنهایی را حس می کند.(تنزل الملائکه و الروح) (متی ترا نا و نراک؟!)
در هر دادگاهی یک حکم را با سه امضای طلایی ببری ، آن حکم را بر دیده منت می گذارند و می بوسند.پس قدر دان شب قدرش باشیم که موهبتی است از عالم بالا که تکرارش یکبار درسال است و از دست دادنش خسرانی است که شاید عمری برای یافتنش نباشد.
التماس دعا
#دلنوشته_شب_قدر
#فریبا_حقیقی
مسابقات ماه رمضان
مسابقه یادداشت نویسی با محوریت حضرت خدیجه سلام الله
مسابقه خلاصه نویسی کتاب رمضان ماه فرصت ها
مسابقه یادداشت نویسی با محوریت شب قدر