غنیمت شمارید:
علی(ع) فرمود:در پنج موضع دعا کردن را غنیمت شمارید:
هنگام تلاوت کردن قرآن
هنگام اذان
هنگام ریزش باران
وقتی دو صف آماده ی پیکار برای شهادت می شوند
هنگام دعا کردن مظلوم
حجاب و مانعی برای استجابت دعا در ابن موارد نیست.
کتاب احسان و نفاق در سیمای سالکان حق،نویسنده :دکتر ولی الله ملکوتی فر
غنیمت شمار:
پیامبر اکرم(ص) در وصیت به اباذر می فرمایند:پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار:
جوانی را قبل از پیری
سلامتی را پیش از بیماری
ثروت را پیش از فقر
آسودگی را قبل از گرفتاری
زندگی را قبل از مرگ
کتاب احسان و نفاق در سیمای یالکان حق،نویسنده:دکتر ولی الله ملکوتی فر
غذای حرام چه میکند؟؟
جماعتی در کوفه بودند که دعاهای آنها اکثر اوقات مستجاب می شد.هر والی و حاکمی که در کوفه وارد می شد آنها نفرین می کردند و آن والی هلاک می شد.وقتی که حجاج بن یوسف ثقفی وارد شد سفره ی مفصلی برگزار کرد و از تمامی آنها دعوت کرد و غذای مفصلی خوردند.
بعد از پایان ضیافت حجاج گفت:حالا دیگر از نفرین اینها در امانم زیرا غذای حرام در شکمهایشان وارد شد و غذای حرام یکی از موانع استجابت دعا است.
منبع: کتاب روزی حرام،نویسنده:محمد علی قاسمی
راه های آدم شدن:
چند نفر که مقید بودیم شب ها برویم پای منبر آقای شاه آبادی.ایشان هفته ای چهار شب از شنبه تا چهارشنبه در مسجد جامع منبر می رفت. یک شب ایشان با ناراحتی منبر رفتند و خطاب به مردم حمله کردند و با لهجه ی اصفهانی گفتند: تا کی نمیخواهید آدم شوید؟! و مطالبشان را با تاثر فرمودند و تمام شد. وقتی که از مسجد بیرون رفتند،ما سه نفر بودیم که دنبال ایشان دویدیم و گفتیم آقا ما میخواهیم آدم شویم چکارکنیم؟ ایشان نگاهی کردند و فرمودند: نمازتان را اول وقت و با جماعت بخوانید؛در کسبتان انصاف را رعایت کنید. مطلب سوم این که حقوق الهی را هر چند امام (ع)تا سر سال فرصت داده و رخصت داده،شما ماهانه حساب کنید.
منبع:کتاب احسان و نفاق در سیمای سالکان؛نویسنده دکتر ولی الله ملکوتی فر
خاطرات جنگ تحمیلی:
256 بفرستید!!
برای اینکه شناسایی نشیم،تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم،کد رمز آب هم 256 بود.من هم که بی سیم چی بودم،چندین بار با بی سیم گفنم:256 بفرستید،اما خبری نشد،دوباره گفتم برادرای تدارکات 256 تمام شد،برامون بفرستید،اما باز هم خبری نشد.تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها رو بریده بود،من هم که کمی عصبانی شدم و متوجه نبودم،بی سیم را برداشتم و با عصبانیت گفتم: مگه شما متوجه نیستید برادرا؟؟میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند. تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند:با صفا کد رمز رو که لو دادی! این جا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همگی تشنگی را فراموش کردند.
راوی:آقای شالباف،مجله ی شاهد جوان،شماره 53